ترک شدن و برطرف گشتن. (ناظم الاطباء) ، بسته شدن. مشروط گشتن. وابسته شدن. متعلق گشتن، بازداشته شدن. بازداشت شدن. توقیف گردیدن: تا مرد را بیفکندند و به غزنین آوردند موقوف شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 138)
ترک شدن و برطرف گشتن. (ناظم الاطباء) ، بسته شدن. مشروط گشتن. وابسته شدن. متعلق گشتن، بازداشته شدن. بازداشت شدن. توقیف گردیدن: تا مرد را بیفکندند و به غزنین آوردند موقوف شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 138)
کنایه از بسیار سوده و باریک شدن. (آنندراج) : از بصیرت نیست مردم را نیاوردن به چشم من که در اندک زمانی توتیا خواهم شدن. صائب (از آنندراج). از بی قراری دل دیوانه خوی من زنجیر توتیا شد و، زندان بگرد رفت. صائب (ایضاً). ، سرمه شدن. داروی شفابخش و نیرودهنده چشم شدن. موجب روشنی دیده شدن: این همه زحمت که هست درد دو چشم من است هیچ نکوعهد نیست کو شودم توتیا. خاقانی. بپرسیدش که چون افتاد رایت که ما را توتیا شد خاک پایت. نظامی. رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود
کنایه از بسیار سوده و باریک شدن. (آنندراج) : از بصیرت نیست مردم را نیاوردن به چشم من که در اندک زمانی توتیا خواهم شدن. صائب (از آنندراج). از بی قراری دل دیوانه خوی من زنجیر توتیا شد و، زندان بگرد رفت. صائب (ایضاً). ، سرمه شدن. داروی شفابخش و نیرودهنده چشم شدن. موجب روشنی دیده شدن: این همه زحمت که هست درد دو چشم من است هیچ نکوعهد نیست کو شودم توتیا. خاقانی. بپرسیدش که چون افتاد رایت که ما را توتیا شد خاک پایت. نظامی. رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود
در تداول مردم، بحد بلوغ رسیدن. بحد تکلیف رسیدن. بالغ گردیدن. خود را شناختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ناظم الاطباء در ذیل به تکلیف رسیدن آرد: بسن رشد و بلوغ رسیدن و بالغ شدن. و سن تکلیف، سن رشد و بلوغ
در تداول مردم، بحد بلوغ رسیدن. بحد تکلیف رسیدن. بالغ گردیدن. خود را شناختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ناظم الاطباء در ذیل به تکلیف رسیدن آرد: بسن رشد و بلوغ رسیدن و بالغ شدن. و سن تکلیف، سن رشد و بلوغ